ای برادر زکی بمرد و بشد


تا یکی به ز ما قرین جوید

تا ز آب حیات آن عالم


تن و جان از عدم فرو شوید

من ز غم مرده ام که کی بود او


باز از آنجا به سوی من پوید

پس تو گویی که مرثیت گویش


زنده را مرده مرثیت گوید